بدون نظر
 
با حماسه سازان نهم دی 57 تربت حیدریه:
علیرضا کارگزار پنجمین شهید دانش آموز 43 روز قبل از پیروزی انقلاب در تربت حیدریه
تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۳۹۵ در ۹:۴۲ ق.ظ
 
روز9دی سال 1357 او بالای ماشین وانت نشسته بود و نان هایی که مشخص نمی شد چه کسانی ودر کجا آماده کرده و در قسمت باری ماشین روی هم انباشته شده بود به مردم حاضر در راهپیمایی می داد و خودش هم فریاد مرگ بر شاه سر می داد تا اینکه مجسمه شاه سرنگون شد علیرضا خود در این روز شاهد شهادت دیگران بود.

به گزارش خبرنگار تابان تربت، علیرضا به عنوان پنجمین فرزند خانواده آقای مراد علی کارگزار وخانم صغری علیزاده  در سال 1344 در شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد  پدرش کارمند کارخانه قند ومحل زندگی شان خانه های سازمانی جنب کارخانه  بود . دوره ابتدایی را در دبستان شهید فلاحی گذراند. اول راهنمایی بود که به دلیل علاقه فراوان به مسائل دینی ومذهبی قصد ادامه تحصیل در حوزه علمیه را نمود.

 

با همان سن کمش که نماز براو واجب نبود سعی می کرد نمازش را سر وقت بخواند، اوقات فراغت در کار ها به پدر کمک می کرد  در کلاس های قرآن شرکت می کرد   بعد از مدرسه همیشه در مجا لس دینی شرکت می کرد.

 

روز9دی  57 که از ایام محرم هم بود  او بالای ماشین وانت نشسته بود و نان هایی که مشخص نمی شد چه کسانی ودر کجا آماده کرده و در قسمت باری  ماشین روی هم انباشته شده بود به مردم حاضر در راهپیمایی می  داد و خودش هم فریاد مرگ بر شاه سر می داد تا اینکه مجسمه شاه سرنگون شد علیرضا خود در این روز شاهد شهادت دیگران بود.

 

پس از به زیر  کشیدن مجسمه منحوس شاه وشهادت چند نفر , مردم مسلمان باهمان شور وحال و باشعار های الله اکبر , خمینی رهبر  ومرگ بر شاه به خانه یکی از عمال کثیف شاه که ژاندارم بود حمله بردند علیرضا هم در حالی که چند تا سنگ جمع کرده بود وهنوز می خواست به طرف آن مزدور  سنگ پرتاب کند آن ملعون  به طرف مردم تیر اندازی می کردکه علیرضا ناگهان سوزشی در سینه اش احساس کرد و نقش برزمین شد مردم اورا به بیمارستان رساندند که جلو بیمارستان به شهادت رسید علیرضا اکنون 13/5 سال داشت.

 

لبیک یاحسین(ع): من به راهپیمایی وتظاهرات می روم شاید به حسین (ع) لبیک گفته باشم واگر در راه حسین (ع) رفتم شما ناراحت نباشید «خاطره پدردانش آموز شهید علیرضا کارگزار»

 

آخرین دیدار:روز 9 دی 1357  صبح زود  برای راهپیمایی به خیابان رفته بود مثل این که می دانست که به شهادت می رسد چون با این که کمتر ماشینی در شهر حرکت می کرد  یک تاکسی پیدا می کند که اورا به خانه بیاورد  وقتی که آمد گفت : برای خدا حافظی آمده ام  .   من رفتم خدا حافظ .. ومن تاوقتی که دم در خانه آمدم دیدم که او سوار تاکسی شده ودارد دور می شود این آخرین دیدار بود.

 

یک روز صبح زود که می خواست از خانه بیرون برود  پرسیدم  : کجا می روی ؟ گفت : به یکی از دوستانم 15 ریال بدهکارم می روم طلبش را بدهم . البته این پولها راهم از همان کار کردن خودش در کنار پدر به دست آورده بود .

«خاطره مادردانش آموز شهید علیرضا کارگزار»

 

 

لینک کوتاه:

!!تــوجـه

  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد همین مطلب بنویسید
  • لطفا نظرات خود را به فارسی تایپ نمایید
  • لطفا سعی کنید نظرتان مختصر و مفید باشد
  • به نظرات دیگر کاربران احترام بگذارید

ثبت نظر :


 
 
x
بانک اطلاعات دقیق، کلید توسعه جنوب خراسان رضوی است مسابقات تیراندازی شرق کشور در تربت‌حیدریه برگزار شد عید غدیر؛ بزرگ‌ترین هدیه هدایت برای بشریت تحول در زیرساخت‌های درمانی تربت‌حیدریه با حمایت خیرین اندیشه‌های امام خمینی (ره) چراغ راه ملت ایران است امام راحل، الگوی هویت‌بخشی و آزادی‌خواهی در جهان اسلام است تقویت روحیه مسئولیت‌پذیری دانش‌آموزان راهبردی برای آینده است هنرستان‌های تربت‌حیدریه توسعه و تجهیز می‌شوند ضرورت تحول در سیاست‌های مبارزه با مواد مخدر مبارزه با اعتیاد مسئولیت مشترک دولت و خانواده است امام خمینی(ره) تهدیدها را به فرصت‌ تبدیل کرد مشارکت گسترده خیرین در توسعه سلامت تربت حیدریه
hacklink al hack forum organik hit kayseri escort