بدون نظر
 
خاطره ای تکان دهنده از استاد شفیعی کدکنی؛
وقتی که خدا 10 برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند
تاریخ انتشار : ۰۲ فروردین ۱۳۹۵ در ۹:۳۳ ق.ظ
 
نزدیکی های عید بود که تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را گرفته بودم، صبح رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم، از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدارا بلندتر می شنیدم «استاد کدکنی حالا خودش هم گریه می کند»

به گزارش تابان تربت، استاد شفیعی کدکنی می گوید؛ پدرم گریه می کرد و مادر او را آرام می کرد و می گفت آقا خدا بزرگ است و نمی گذارد پیش بچه ها کوچک شویم. فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم.

پدر گفت خانم نوه های ما در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند و نباید فکر کنند که ما …..

حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست توی جیبم کردم و 100 تومان  کل پولی که از مدرسه بعنوان حقوق معلمی گرفته بودم را روی گیوه های پدر گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که  هر روز در زمین زراعی کار می کرد را بوسیدم.

آن سال همه خواهر و بردارانم از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان، پدر به هر کدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد و 10 تومان ماند و آن را بعنوان عیدی به مادر داد.

اولین روز بعد تعطیلات نوروز وقتی به سر کلاس رفتم بعد از درس مدیر مدرسه با کراوات نوی که به خودش آویزان کرده بود گفت کارم دارد و باید بروم به دفتر مدرسه

رفتم و مدیر مدرسه یک بسته از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش در آورد و به من داد و گفتم این چیست؟ گفت باز کنی می فهمی.

بسته را باز کردم و 900 تومان پول نقد داخل آن بود، گفتم این برای چیست؟  گفت از مرکز آمده و در این چند ماهی که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند و برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.

راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد و فقط در آن موقع نا خودآگاه به مدیر مدرسه گفتم این باید هزار تومان باشد نه نهصد تومان

مدیر گفت از کجا میدانی کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم نه فقط حدس می زنم فقط همین

در هر صورت مدیر گفت از مرکز استعلام می گیرد و خبرش را به من می دهد.

روز بعد همین که رفتم به اتاق معلمان تا آمده رفتن به کلاس بشوم مدیر مدرسه خودش را به من رساند و گفت من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم و شما درست گفتی، هزار تومان بوده و نه نهصد تومان و آن کسی که بسته را آورده 100 تومان را برداشته و خودم از او گرفتم اما برای دادن این 100 تومان شرطی دارم!

گفتم چه شرطی؟ گفت بگو ببینم از کجا این را می دانستی؟

گفتم هیچ؛ فقط شنیده بودم که خدا 10 برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند و لذا گمان کردم شاید درست باشد.

بیایید ما هم مروج خیر و برکت باشیم.

انتهای پیام/

لینک کوتاه:

!!تــوجـه

  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد همین مطلب بنویسید
  • لطفا نظرات خود را به فارسی تایپ نمایید
  • لطفا سعی کنید نظرتان مختصر و مفید باشد
  • به نظرات دیگر کاربران احترام بگذارید

ثبت نظر :


 
 
x
قافله جاماندگان اربعین حسینی به روایت تصویر پیاده‌روی جاماندگان اربعین حسینی در تربت‌حیدریه+فیلم هزینه‌های غربالگری بیماران با حمایت خیران کاهش می‌یابد پایمردی زائران اربعین ادامه دهنده راه شهداست ۷۰ درصد موقوفات منطقه تربت‌حیدریه ثبت شده‌است انسداد مرزهای شرق کشور با سرعت در حال پیشرفت است حمل‌ونقل عمومی تربت‌حیدریه هوشمندسازی می‌شود تمام شبکه فشار ضعیف تربت‌حیدریه تا پایان سال خودنگهدار می‌شود آمادگی همه‌جانبه برای مقابله با دشمن ضروری است توسعه و تجهیز بیمارستان‌های نیروی زمینی ارتش در حال انجام است  بهره‌برداری از بخش‌های بازسازی‌شده بیمارستان ارتش در تربت‌حیدریه رسانه‌ها افسران جنگ نرم هستند/ دستورالعمل جدید برای تعامل مدیران با خبرنگاران ابلاغ شد
hacklink al hack forum organik hit kayseri escort